جوان ایرانی | ||
به نام حضرت دوست وقتی یک ساعت و نیم در صف رای منتظر بودم چیز های جالبی دیدم و شنیدم پیرمردی که سعی داشت به پسرجوونی بفهمونه رای دادن به روحانی اشتباهه اما آخرش اون پسر وادارش کرد به روحانی رای بده:| همون پسر به دوتا از دوستاش 80 تومن پول داد تا حاضر بشن تو انتخابات شرکت کنن و به روحانی رای بدن:|| و باز هم همون به پسر به آقای دیگه ای پول داد تا به روحانی رای بده:| خواستم بفروشمش اما اینکارو به دلایلی انجام ندادم بچه های کوچولو بازیگوشی باپدر و مادر اومده بودن و تو حیاط مدرسه با کبوترا بازی میکردن البته دیوونشون کردن:))) خنده هایی که این بچه ها به لب ما آوردن با حرفا و حرکاتشون:))) من اولش شروع کردم به کتاب خوندن اما خب بعدش به تماشای آدما و در و دیوار پرداختم نکته جالب انتخابات امسال برام حضور سربازان و درجه داران سپاه به جای نیروی انتظامی بود که برام لذت بخش بود:) تو اون مدتی که من تو صف بودم چندبار اومدن و وضیعت رو بازرسی کردن... به خودم بارها تو ذهنم گفت این آدما که اینقدر خوب کنار هم وایستادن چرا اگر خلاف عقیدشون و علاقشون کسی رای بیاره دلشون میخواد با هم درگیر بشن؟؟؟!!!! وقتی هم میخواستم رای ام رو بنویسم خانمی ازم کمک خواست و به کاندید محبوب شورای شهر و ریاست جمهوری من رای داد:)) نمیدونم چرا این برگه های من همین ورودی صندوق میموندن:))) من هم به زور انداختمشون قشنگ تو:))) ان شاالله که خیر مملکت رقم بخوره... [ جمعه 96/2/29 ] [ 9:8 عصر ] [ جم می نویسد:) ]
[ نظرات () ]
|
||
[ |